دوباره زندگی

مجردی، ازدواج، طلاق و

دوباره زندگی

مجردی، ازدواج، طلاق و

خوب، بد، زشت

کاوه سالی دو سه بار با من تماس داره،‌حالم را می‌پرسه و ...، دو هفته پیش اس‌ام‌اس زد که: همیشه اینجایی و یادت همراه من است اما دیدارت چیز دیگریست. 

و من فکر کردم این آدم وقتی کنارش هستی ازت فرار میکنه وقتی دیگه نمیخوایش هی یادت میکنه، و کلا یادم رفت جوابش رو بدم چون باید فکر میکردم چی بگم و حوصله فکر کردن نداشتم همینطور انگیزه‌اش را. خلاصه دیشب زنگ زد من خنده‌ام گرفت چون 30ثانیه قبل داشتم بهش فکر میکردم. گفت آره من هم داشتم تو تلفنم شماره‌ها رو میدیدم یه هو اومد رو اسم تو و من فکر کردم باید با تو تماس بگیرم (!!).  

دلم سوخت براش٬ از اینکه هنوز هم خواسته‌هاش را به قضا و قدر نسبت میده و مسئولیت خواسته‌اش را نمی‌پذیره که مثلا علنا بگه: لیفا خیلی دلم برات تنگ شده میخوام ببینمت تو هم اگر میخوای بیا ببینیم همدیگه رو.  

برای همین بهش گفتم: آخی

حال و احوال کرد و گفت چرا به دیدنش نمیرم، گفتم من هر وقت میام پیشت دلم می‌گیره،‌خونت دلگیره، گفت چی میشه دلت بگیره خب؟ دوباره یه کم دلم براش سوخت و اون خوشش اومد که دلم براش سوخت. گفت تا نیم ساعت دیگه درگیرم اما بعدش آزاد میشم اگر اوکی بودی زنگ بزن منم گفتم باشه. 

تلفن را که قطع کردم طلبه دیدنش بودم، به خودم حق دادم که ببینمش گفتم پس فردا هر دو ازدواج می‌کنیم و دیگه همدیگه را نخواهیم دید، یه کم که گذشت دیدم خیلی خسته‌ام و اصلا حوصله رانندگی را ندارم و خونه کاوه دلگیره و هی میخواد قصه بگه و دروغهای جدیدش را سر هم کنه که مثلا خیلی موفقه خیلی عالیه همینطور "گرس" که بعد از جداییمون استفاده میکنه خیلی چیزه سالمیه و بهتره من هم استفاده کنم و هی ما چک و چونه بزنیم که تو اشتباه میکنی من درست میگم. بی خیال شدم و بهش زنگ زدم گفتم خیلی خسته ام . گفت سه هفته دیگه میخواد برای همیشه بره قشم. گفتم فوق لیسانست چی میشه؟ گفت: دیگه انگیزه‌اش را ندارم.   و یکسری توجیهاتی کرد که یعنی اینها خیلی پیش پا افتادست و مدرک براش مهم نیست و ... گفتم: تو همیشه میگی داری دنبال مرگ میدویی اما مرگ ازت فراریه، مطمئنی که مرگ ازت فراریه؟ زندگیت را رها کردی(ازدواج) فوق لیسانست را هم، محل کارت را هم میخوای رها کنی و ... اینها نشانه های قطع دنیای بیرونه اینها پیش درآمدهای مرگه.  

دوباره یکسری توجیه کرد و گفت پشت خطی داره(که نداشت) و قطع کرد و ده دقیقه بعد اس زد که:‌نمیدونم چرا همیشه دوست داری ایدئولوژی من را محکوم کنی؟ درحالیکه میدونی دیوانه ها همینطوری‌اند.  

فکر کردم کاوه دیوانه نیست اما دوست داره طلاق بگیره مهریه نده همچنان هم بتوانه من را ببینه برای همین خودش را به باحالی میزنه و نقش آدم موفق را بازی میکنه که من را هنوز تو دست داشته باشه.

جواب دادم: تو دیوانه نیستی بلکه دوست نداری هزینه کارهات را بدی وگرنه دیوانگی هم هزینه داره. تو یک انکار گری 

گفت: مرسی تحلیل گر و مانع آزادی 

گفتم: با آنکه آزادی ولی فکر تو درگیر من است 

گفت: به من میگند بی بند و بار یعنی من بندی به پام نیست و باری روی دوشم. 

گفتم: فکر دست و پا نداره که. و حرف را عوض کردم که عروسی فلانی دعوتی یا نه و اس به پایان رسید. 

 

خیلی خوشحال شدم که با اینحال که تمایلاتی نسبت به کاوه داره اما این تمایلات باعث نمیشه به خودم دروغ بگم و به خودم مانند گذشته ها آسیب بزنم، کاوه دقیقا داره کارهای باباش را ادامه میده. پدرش هم از مادرش جدا شده بود و ادای آدمهایی رو در میاورد که حواسشون نیست و حواسشون پرته(مثل کاوه که ترجیح میده من بگم این یارو دیوونه یا بی‌بند و باره اما هر کاری دلش میخواد بکنه) در حالیکه وقتی پای منافعش در میون بود حواسش از صد سال پیش جمع بود. خلاصه گاهی زرنگی و حواس جمعی داشتن و همینطور نداشتن دلسوزیهای بیخود خیلی خوبه.

نظرات 3 + ارسال نظر
هیوا جمعه 1 فروردین 1393 ساعت 15:34 http://www.rajbafteha.blogfa.com

عید واقعی از آن کسانی ست که پایان سالشان را جشن بگیرند نه آغازش را .
آرزومندم سالی که در پیش رو دارید آغاز سالی باشد که آرزو دارید [گل][گل]

سلام هیوا جان سال نو مبارک. مرسی که ازم یاد کردی.

هیوا دوشنبه 12 اسفند 1392 ساعت 16:02

لیفا جان نیستی
نمینویسی؟
حالت خوبه عزیزم ؟

سلام هیوا جان، خوبی؟ تمام مطالبی که نیت داشتم تو این وبلاگ بنویسم را خیلی خلاصه نوشتم و اتفاق جالبی بود که کاوه هم تو این دوره تماس گرفت و توانستم یه مطالبی را از ذهنم درک کنم و بنویسم. چیزه جدیدی ندارم این وبلاگ را بیشتر برای دیگران تهیه کردم تا خودم. مگر اینکه سئوالی برای کسی پیش بیاد و باعث بشه من بنویسم. مرسی از اینکه سراغمو گرفتی

هیوا جمعه 9 اسفند 1392 ساعت 00:51 http://www.rajbafteha.blogfa.com

عجب !!
خوشم اومد خوب تحلیل کردی رفتارهاشو

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد